سلام دوستان عزیزم، خوبید؟ تابستان خوش می گذره، چی کار کردین؟ کجا ها رفتین؟

چیزی به باز شدن مدارس نمونده کارهای مدرستون رو انجام دادین ؟

دیروز مامانم من و صدا کرد و گفت: مهیار جان بیا ببینم برای سال جدید چه چیزهایی لازم داری؟ من یکم فکرکردم گفتم همه چیز مامان.

 کلی دفتر و مداد و پاک کن و خودکار و مداد رنگی و کلا همه چیز می خوام دیگه مامان.

مامانم گفت باشه من همه چیز می خرم برات ولی بهتر یکم فکر کنی بعد تصمیم بگیری من چیزی نگفتم و رفتم تو اتاقم.

بعد ازظهر پسر همسایه بیژن صدام کرد که بریم بازی کنیم. با هم تو حیاط در حال بازی کردن بودیم که علی دوست بیژن اومد پیش ما، علی نشسته بود کنار حیاط و داشت بازی ما رو تماشا می کرد بیژن به من گفت راستی مهیار اگه از لوازم التحریر سال پیشت چیزی مونده  بده به علی آخه علی نمی تونه لوازم التحریر نو تهیه کنه.

وقتی برگشتم خونه رفتم سر کمدم دیدم من از پارسال کلی لوازم التحریر دارم کلی دفتر نیمه تمام دارم کلی مداد و پاک کن و مداد رنگی دارم که هنوز تمام نشده ولی بازهم می خوام وسایل جدید بخرم اونوقت علی پول نداره همین لوازم التحریر کم رو هم تهیه کنه. یاد حرف مامان افتادم گفتم بهتره تمام این لوازم التحریر نصفه نیمه را درست کنم خودم استفاده کنم و پولی که مامان می خواد برای وسایل جدیدم  بده برای علی لوازم تحریر .بخرم خلاصه نشستم تمام مداد ها را تراشیدم، کیف مدرسه ام را شستم، دفتر های نصفه را درست کردم و جلد نو کردم، جا مدادیم رو تمیز کردم و رفتم پیش مامان.

به مامانم گفتم مامان من امسال همه چیز دارم نمی خواد برای من خرید کنی مامانم یه نگاه به من کرد و یه نگاه به کیف پارسالم که تمیز شده بود گفت: چی شد نظرت برگشت؟

گفتم: خودت گفتی بهتره یکم فکر کنم منم فکر کردم دیدم من همه چیز دارم ولی علی دوست بیژن چیزی نداره من امسال به جای خودم برای اون خرید می کنم. مامانم خیلی خوشحال شد و گفت: آفرین پسرم پس زودتر حاضر شو بریم برای علی خرید کنیم.